رمزگشایی از زبان سینما: راهنمای کامل اصطلاحات سینمایی
آیا تا به حال هنگام تماشای یک فیلم، مجذوب یک صحنه خاص شدهاید و از خود پرسیدهاید “کارگردان چطور این حس اضطراب یا شکوه را به من منتقل کرد؟” پاسخ در “زبان سینما” نهفته است؛ مجموعهای از تکنیکها، نماها و اصطلاحات که فیلمسازان برای داستانگویی و برانگیختن احساسات ما از آنها استفاده میکنند.
درک این اصطلاحات سینمایی نه تنها لذت فیلم دیدن را برای شما دوچندان میکند، بلکه به شما کمک میکند تا به عنوان یک مخاطب حرفهای، به تحلیل و درک عمیقتری از آثار سینمایی بپردازید. در این راهنمای جامع، چهار دسته اصلی از کلیدیترین اصطلاحات رایج سینما را با توضیحات کامل و مثال بررسی میکنیم.
دسته ۱: قاببندی و انواع نما (Framing & Shots)
این دسته به اندازه و محتوای کادر تصویر میپردازد. هر نما، بخشی از داستان را برای ما قاب میگیرد.
اکستریم لانگ شات (Extreme Long Shot – ELS): نمایی بسیار دور که در آن سوژه به نقطهای کوچک در منظره تبدیل میشود.
کاربرد: نمایش مقیاس حماسی یک مکان، عظمت طبیعت در برابر انسان، یا حس شدید انزوا و گمگشتگی.
لانگ شات (Long Shot – LS): نمایی دور که تمام بدن سوژه و بخش قابل توجهی از محیط اطراف را نشان میدهد.
کاربرد: معرفی مکان و موقعیت کاراکتر در آن.
فول شات (Full Shot – FS): قابی که تمام قد کاراکتر را از سر تا پا در بر میگیرد، اما تمرکز بیشتری روی کاراکتر دارد تا محیط.
کاربرد: نمایش زبان بدن کامل و کنشهای فیزیکی.
مدیوم لانگ شات (Medium Long Shot – MLS): که به آن نمای آمریکایی (American Shot) هم میگویند، کاراکتر را معمولاً از زانو به بالا نشان میدهد.
کاربرد: این نما که در فیلمهای وسترن برای نمایش هفتتیر کابویها محبوب شد، برای نمایش همزمان بخشی از زبان بدن و چهره مناسب است.
مدیوم شات (Medium Shot – MS): نمای استاندارد که کاراکتر را از کمر به بالا قاب میگیرد.
کاربرد: ایدهآل برای صحنههای دیالوگمحور، زیرا تعادل خوبی بین نمایش احساسات چهره و حرکات دستها برقرار میکند.
مدیوم کلوزآپ (Medium Close-up – MCU): نمایی که از سینه یا شانه تا بالای سر کاراکتر را نشان میدهد.
کاربرد: ایجاد صمیمیت بیشتر با کاراکتر و تمرکز دقیقتر روی احساسات چهره بدون حذف کامل محیط.
کلوزآپ (Close-up – CU): نمایی نزدیک که معمولاً فقط چهره کاراکتر را پر میکند.
کاربرد: نمایش قدرتمند و بدون واسطه احساسات، ترس، عشق، خشم و… .
اکستریم کلوزآپ (Extreme Close-up – ECU): نمایی بسیار نزدیک که روی جزئیترین بخش یک سوژه (چشم، دهان، یک کلمه در یک نامه) تمرکز دارد.
کاربرد: ایجاد حداکثر تنش، تأکید بر یک نماد یا سرنخ بسیار مهم.
نمای دو نفره (Two Shot): هر نمایی که دو کاراکتر را به طور همزمان در قاب داشته باشد و برای نمایش رابطه و تعامل بین آنها به کار میرود.
دسته ۲: زوایا و حرکات دوربین (Camera Angles & Movements)
جایگیری و حرکت دوربین میتواند دیدگاه ما نسبت به یک شخصیت یا موقعیت را به کلی دگرگون کند.
زوایای دوربین
نمای چشم پرنده (Bird’s-Eye View): دوربین مستقیماً از بالا به صحنه نگاه میکند، گویی از دید یک پرنده.
کاربرد: نمایش الگوهای حرکت، موقعیت کلی صحنه (مانند یک هزارتو)، یا ایجاد حس نظارت و ناتوانی شخصیتها.
نمای زاویه بالا (High-Angle Shot): دوربین بالاتر از سطح چشم سوژه قرار دارد و به سمت پایین نگاه میکند.
کاربرد: ایجاد حس ضعف، آسیبپذیری یا حقارت در سوژه. شخصیتها کوچکتر و بیقدرتتر به نظر میرسند.
نمای تراز چشم (Eye-Level Shot): رایجترین زاویه که در آن دوربین همسطح چشم سوژه است.
کاربرد: ایجاد حس برابری و واقعگرایی. تماشاگر حس میکند به طور مستقیم با شخصیت روبروست.
نمای زاویه پایین (Low-Angle Shot): دوربین پایینتر از سطح چشم سوژه قرار دارد و به سمت بالا نگاه میکند.
کاربرد: القای حس قدرت، ابهت، تسلط یا تهدیدآمیز بودن سوژه. شخصیتها بزرگتر و قدرتمندتر به نظر میرسند.
نمای کج (Dutch Angle): دوربین به صورت مورب کج میشود و خط افق دیگر صاف نیست.
کاربرد: ایجاد حس عدم تعادل، اضطراب، جنون یا غیرعادی بودن یک موقعیت.
حرکات دوربین
پن (Pan): حرکت افقی دوربین روی محور ثابت.
تیلت (Tilt): حرکت عمودی دوربین روی محور ثابت.
دالی (Dolly): حرکت فیزیکی کل دوربین به جلو یا عقب. (با زوم فرق دارد).
تراک (Track): حرکت فیزیکی دوربین به موازات سوژه (به چپ یا راست).
زوم (Zoom): تغییر فاصله کانونی لنز برای نزدیک یا دور به نظر رسیدن سوژه، بدون حرکت فیزیکی دوربین. زوم معمولاً حسی غیرطبیعیتر و گاهی دراماتیکتر از دالی ایجاد میکند.
نمای کرین یا جرثقیلی (Crane Shot): دوربین روی یک جرثقیل سوار است و میتواند حرکات شناور و گستردهای در ارتفاعات مختلف داشته باشد.
دسته ۳: داستان، فیلمنامه و شخصیتپردازی
اینجا به سراغ استخوانبندی روایی و شخصیتهایی میرویم که داستان را پیش میبرند.
ارکان داستان
پلات (Plot) و سابپلات (Subplot): خط اصلی و فرعی داستان.
فلشبک (Flashback) و فلشفوروارد (Flash-forward): سفر به گذشته یا آینده.
ماگافین (MacGuffin): آن عنصر داستانی که همه به دنبالش هستند اما خودش اهمیتی ندارد.
کهنالگوهای شخصیتی (Character Archetypes)
پروتاگونیست (Protagonist): شخصیت اصلی و مرکزی داستان که تماشاگر سفر او را دنبال میکند. پروتاگونیست روایت را به پیش میبرد.
هیرو (Hero) یا قهرمان: نوعی از پروتاگونیست که دارای ویژگیهای اخلاقی برجسته مانند شجاعت، فداکاری و انسانیت است.
*نکته بسیار مهم: هر پروتاگونیستی، قهرمان (هیرو) نیست. پروتاگونیست صرفاً شخصیت محوری است. برای مثال، والتر وایت در سریال Breaking Bad یا جوکر در فیلم Joker پروتاگونیست داستان خود هستند، اما به دلیل اعمال غیراخلاقیشان، قهرمان محسوب نمیشوند. به این نوع شخصیتها آنتی-هیرو (Anti-Hero) یا ضدقهرمان میگویند.
آنتاگونیست (Antagonist): شخصیت یا نیرویی که به عنوان مانع اصلی در برابر اهداف پروتاگونیست قرار میگیرد. آنتاگونیست لزوماً “آدم بد” داستان نیست، بلکه صرفاً مخالف پروتاگونیست است.
دسته ۴: تولید و اصطلاحات فنی
این اصطلاحات به فرآیندهای پشت صحنه و تکنیکهای ساخت فیلم اشاره دارند.
دکوپاژ (Découpage): یک اصطلاح فرانسوی به معنای “تقطیع کردن”. دکوپاژ فرآیندی است که در آن کارگردان، فیلمنامه را به نماهای منفرد و مشخص تقسیم میکند. او برای هر نما، اندازه قاب، زاویه دوربین، حرکت آن و سایر جزئیات فنی را تعیین میکند. دکوپاژ در واقع نقشه راه ساخت فیلم است.
میزانسن (Mise-en-scène): چیدمان تمام عناصر بصری درون قاب (دکور، لباس، نور و…).
فولی (Foley): هنر ساخت و ضبط افکتهای صوتی روزمره (مانند صدای پا، باز شدن در، شکستن شیشه) در استودیو به صورت همزمان با تصویر برای واقعیتر کردن صدای فیلم.
صدای محیطی (Ambiance): صدای پسزمینه یک مکان (مانند همهمه مردم در یک کافه، صدای باد در یک بیابان) که به صحنه حس واقعگرایی و اتمسفر میبخشد.
دسته ۵: اصطلاحات نقد و تحلیل
اینها کلماتی هستند که اغلب در نقدها و بحثهای سینمایی میشنوید و به ارزیابی یک اثر مربوط میشوند.
اورریتد (Overrated): یا بیش از حد تحسینشده: اثری که به نظر منتقد، شهرت و تحسینی که دریافت کرده فراتر از ارزش واقعی هنری آن است.
آندرریتد (Underrated): یا کمتر از حد تحسینشده: اثری که به نظر منتقد، با وجود کیفیت بالا، مورد توجه کافی قرار نگرفته و قدر آن دانسته نشده است.
پِیسینگ (Pacing): یا ضربآهنگ: سرعت پیشرفت روایت یک فیلم. فیلمی با پیسینگ کند، داستان را با طمأنینه روایت میکند، در حالی که فیلمی با پیسینگ تند، ریتم سریعی دارد. پیسینگ خوب به معنای هماهنگی ریتم فیلم با محتوای داستانی آن است.
شیمی (Chemistry): به رابطه و تعامل باورپذیر و جذاب بین دو یا چند بازیگر در صحنه گفته میشود. وجود “شیمی” بین دو بازیگر نقش مقابل، یک رابطه عاشقانه را بسیار واقعیتر جلوه میدهد.
اسپویلر (Spoiler): فاش کردن بخشی مهم و کلیدی از داستان یک فیلم که دانستن آن، لذت کشف و غافلگیری را از تماشاگری که هنوز فیلم را ندیده، میگیرد.
اکنون که با این اصطلاحات سینمایی کلیدی آشنا شدید، فیلم بعدی را با نگاهی متفاوت تماشا کنید. سعی کنید انواع نماها را تشخیص دهید، به حرکات دوربین دقت کنید و فکر کنید که چرا کارگردان از یک کلوزآپ در یک لحظه خاص استفاده کرده است. از این پس، شما فقط یک تماشاگر نیستید؛ بلکه یک تحلیلگر هستید که زبان سینما را بهتر درک میکند.
نکته حرفهای برای کاربران بلوط اسکور: هنگام نوشتن نظر یا نقد کوتاه برای یک فیلم، از این اصطلاحات استفاده کنید و به لحظات مشخصی از فیلم ارجاع دهید. این کار نقد شما را بسیار حرفهایتر و خواندنیتر میکند.
بسیار عالی 👏🏼👏🏼